رامبرانت هارمنزون فان راین (به هلندی: Rembrandt Harmenszoon van Rijn؛ تلفظ: رِمبراند هارمِنسزون فان رَین) (زادهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۶۰۶ یا ۱۶۰۷ میلادی – درگذشتهٔ ۴ اکتبر ۱۶۶۹) نقاش هلندی و از چهرههای دوران طلاییِ آن کشور بود.
رامبراند نقاش معروف هلندی است که به سال ۱۶۰۶ در شهر لیدن به دنیا آمد و به سال ۱۶۶۹ درگذشت. نماینده بارز مکتب و سبک نقاشی هلندی و استاد سایه و روشن در نقاشی است. رامبراند پسر آسیابانی از مردم لیدن بود. مادرش او را به خواندن کتاب مقدس (تورات و انجیل) ترغیب میکرد و به این سبب خیال هنرآفرین او هرگاه از مشاهده و تصور زندگی واقعی هلند فراغتی مییافت بسوی شهر بیتالمقدس پرواز میکرد و داستانهای مذهبی را مجسم میساخت. هنگامی که به دانشگاه وارد شد ذوقی به آموختن مواد علمی نشان نداد. سرانجام شاگرد یکی از نقاشان محلی شد. پس از مدتی از معلم چشم پوشید و نزد خود به کار پرداخت. بیست و دو ساله بود که به آمستردام رفت و در آنجا به عنوان نقاش چهرهنگار به کار پرداخت و محبوبیتی به دست آورد. در آمستردام ازدواج کرد اما در سال ۱۶۴۲ زنش درگذشت و بی اعتنایی محیط نسبت به تجدد و تنوعی که او در کار خود به وجود آورده بود موجب شد که رمبراند کمکم از شیوه مورد پسند جامعه هلندی روگردان شود. روح نقاشی رمبراند روشنی است. نقاش میکوشد از طریق تضادی که میان سایه روشن پرده خود به وجود میآورد فاجعه زندگی بشری و عشق آسمانی و اسرار روح و حقیقت چهره تصویر شده را نشان دهد. نقاش با محیط خود روابط خوبی نداشت و مردم قدر هنرش را آن چنانکه خود هنرمند متوقع بود نمیشناختند. در سال ۱۶۵۷ باآنکه هنوز سفارشهایی برای کشیدن پردههای بزرگ به او میدادند وضع معاش هنرمند مختل شد، خانه خود را با مجموعه طرحهایی که در عمر خود گرد آورده بود فروخت و در یکی از محلههای تاریک بیرون شهر آمستردام مسکن گزید. معهذا آثاری که در این دوران به وجود آوردهاست به هیچ وجه حاکی از ضعف روحی و فقر و بیچارگی نقاش نیست. حتی به رغم این عسرت معیشت در پردههای نقاشی او جلوه رنگهای شفاف و طلایی و دقت در تحلیل قیافه و نمایش روح اشخاص بسیار بیشتر شدهاست. در چهرههایی که رمبراند نقش کرده آنچه بیشتر جالب توجه است برق نگاه اشخاص است. وی در شصت وسه سالگی به سال ۱۶۶۹ درگذشت
فعالیت هنری
کار رمبراند در نخستین سالهای فعالیت هنریش در آمستردام، از شیوه کار روبنس و دیگر نقاشان هلندی پیرو کاراواجو مانند هونتهورست متأثر بود. مثلاً در تابلویی چون شام در امائوس که به حدود ۱۶۳۰ مربوط میشود، موضوع را با درام برجستهای – با ایجاد تضادی شدید میان نور و سایه – شبیهسازی میکند، و حتی از شیوه مأنوس نقاشان همعصرش استفاده میکند و منبع نور را پشت یک شکل مانع قرار میدهد، که در اینجا سر مسیح است.
به سبب ژرف نگری در درون آدمی، قدرت تخیل، توانایی فنی و کثرت و تنوع آثارش، یکی از برجستهترین هنرمندان اروپایی بهشمار میآید. بهعلاوه او چاپگر و رسام نیز بود و در حدود سیصد باسمه از وی به جا ماندهاست. نخستین هنرمندی بود که اهمیت پرداختن به رنگ، نور و اسلوب رنگآمیزی را برابر با اهمیت انتخاب موضوع دانست. هدف او کاوش در دنیای درون آدمی بود، خواه در خودنگارههایی که از خودش و دیگران نقاشی میکرد، خواه در متون مذهبی که به تصویر کشید. کاربست اسلوب تدرج ملایم رنگسایهها – از قهوه یی خاموش تا سفید تابناک – به او امکان داد تا حالت روانی متغیر آدمی را بنمایاند، که آن را روانشناسی نور نامیدند. در آثارش، نور و سایه به آرامی و با ظرافت در هم میآمیزند، شکلها را آشکار و پنهان میسازند، و کلیتی بصری سرشار از سکوتی روحانی و تعمقی فیلسوفانه پدیدمیآورد.
مضامین نقاشیهای رمبراند
رمبراند تابلوهای زیادی هم به صورت سفارشی و هم به صورت غیرسفارشی کشید که میتوان آنها را برحسب تاریخی، اسطورهای، پرترههای سفارشی گروهی و نقاشیهای ژانر طبقهبندی نمود. بعضی ار جالبترین آثار رمبراند را این گونه مضامین تشکیل میدهند. کلمه ژانر که یک اصطلاح است به نقاشیهایی اطلاق میشود که صحنههای از زندگی عادی و چیزهای محلی و سوژههای این دنیایی و معمولی را نشان میدهند. در هلند قرن هفده سوژههای ژانر بسیار محبوبیت داشت. محبوبیت آنها خیلی هم عجیب نبود، چون خصوصیت مردم هلند را نشان میداد. آنها کشور و سرزمین و جامعهشان را دوست داشتند و میخواستند تصویرشان به هنگام کار یا بازی ترسیم شود. آنها همچنین تابلوهای راجع به فقر را دوست داشتند. به هرحال یکی از سوژههای مورد علاقه رمبراند، فیلسوف یا دانشمندی است که در مکانی به حال اندیشیدن دیده میشود که او با این سوژه توانست آرامش تفکر و ارتباط با خداوند را در مکانی خلوت به تصویر درآورد. بعضی از نقاشیهای تاریخی و اسطورهای علیرغم عدم تمایل کامل رمبراند در مضامین اسطورهای نیز دارای اهمیتاند. ریشه سوژههای اسطورهای در تاریخ هنر در سنت دیرینه کلاسیک یونان و تفکر رومی نهفتهاست و علاقه رمبراند علیرغم تحصیلات کلاسیکش در دانشگاه لیدن به واقعیتی بود که بتواند الهام را در خصوصیت قهرمانی اسطوره بیابد. در واقع «دیانای» او با الهه شکار بودن فاصله دارد و Danaë که یکی از تصاویر مهم او از بدن برهنهاست گرمی و طراوت زنی جوان را تماماً دارد و دارای چنان احساسی از واقعیت است که ژوپیتر به صورت رگباری از طلا به هنگام دیدن او بهطور ناگفتنی مضحک بنظر میرسد.
سفارشهای گروهی رمبراند شامل بعضی از مهمترین و سمبولیکیترین آثار او نیز میشود. اولین سفارش بزرگ که مطمئناً در کسب شهرت او مؤثر بوده تابلوی درس آناتومی دکتر نیکلاتولپ میباشد. این اثر به هنگامی نقاشی شد که رمبراند بیست و دو سال داشته و این اولین کوشش او برای در یکجا نشان دادن تعدادی آدم در یک نقاشی پرترهاست. این تابلو توسط صنف جراحان سفارش داده شد تا در سالن تشریح آویخته شود و اگرچه آن دارای وحدتی کافی نیست- افراد مختلف در تابلو بنظر میرسد که در درس شرکت ندارند- ولی با وجود این برای جوانی به سن او کار قابل توجهی به حساب میآید. دکتر تولپ با شکل خشک و رسمی خود در حال تشریح بدن برای گروهی از جراحان است ولی دو نفر سمت راست بنظر میرسند که از دیگران جدا گشته و جلب این شدهاند که در بیرون چه میگذرد. نحوه تنظیم نور خیلی بازتر و مستقیم تر از آنچه که معمولاً در آثار رمبراند وجود دارد میباشد. نور روشن است و افراد کامل کشیده شده و با فواصل مساوی پخش گردیدهاند. اگرچه این امر بهطور تحسینبرانگیزی با هدف تناسب دارد ولی با سایر پرترههای گروهی زمان خودش متفاوت است زیرا به جای سعی در بیان حالت مجموعه چهرهها و اندامها هر یک با اهمیت خاص خود جدا قرارگرفتهاند، رمبراند در اینجا خواسته سعی کند برصحنه تا اندازهای حالتی دراماتیک واقعی بدهد که تا حدی ولی نه بهطور کامل در این امر موفق شدهاست، در تابلوی شبگردان این وحدت به دست آمده و با استفاده از کیاروسکوری قوی در تابلو صحنه را واقعی تر مینماید. در آخرین و بزرگترین سفارش خود یعنی «سران صنف پارچه فروش» باز هم نور مسطح است و از سایههای عمیق و پرطنینی که در تابلوی شبگردان به وفور دیده میشود اثری به چشم نمیخورد. گروه پنج نفری صنف پارچه فروش با یک پیش خدمت در زمینه عقب در سرتاسر تابلو بهطور مسطح پخش شدهاند و هر یک از گروه پنج نفری استعلام بیننده را میطلبد. رمبراند اغلب سوژههایی را دوست داشت که در آنها کاراکترهای مختلفی بتوانند با یک هدف مشترک وحدت یابند و او احساس کرد که این عمل به او فرصتی خواهد داد تا تفاوت حساس کاراکترها را مطالعه کند. هرگاه بتوان با این راه ساده دربارهٔ خصلت مردی صحبت کرد همانا یکی از خصوصیات استعداد رمبراند را آشکار ساختهایم.
گراوورهای رمبراند
ذوق هنری رمبراند شیوههای گرافیک، از جمله چاپ دستی تیزابی را نیز دربرمی گیرد. در اینجا نیز او در میان سرآمدان قرار میگیرد و شانه به شانه آلبرشت دورر، استاد بزرگ و گراورساز اصیل میساید. گراور تیزابی که در نخستین سالهای سده هفدهم تکمیل شده بود سریعاً دنبال گردید، چون در مقایسه با حکاکی، به مراتب سروسامان پذیرتر بود و درکشیدن طرح، آزادی بیشتری به هنرمند میداد. در گراورسازی تیزابی، یک لوح مسین را با لایهای از موم یا روغن شفاف میپوشاندند و سپس طرح یا تصویر را با یک سوزن یا قلم گراورسازی یا هر ابزار نوک تیز دیگر روی آن میکشند و لایه روغنی مزبور را در نقاط پیوسته طرح یا تصویر از روی لوح مسین میزدایند ولی برشی در سطحش ایجاد نمیکنند. این لوح، آنگاه در ظرفی پُراسید فرو برده میشود؛ اسید، بخشهای بی روغن شده فلز را میخورد و به بیان دیگر، همان کاری را انجام میدهد که قلم کنده کاری در شیوه حکاکی انجام میدهد. نرمی لایه روغن، به هنرمند گراورساز، در مقایسه با هنرمند حکاک چوب یا فلز که مستقیماً روی سطح مقاوم چوبی یا فلزی کار میکند، آزادی بیشتری میدهد. بدین ترتیب، پیش از اختراع لیتوگراف (درسده نوزدهم)، گراورسازی تیزابی، آسانترین شیوه در هنرهای چاپی و شیوهای بود که طراحی و چاپ ظریفترین خط و رنگ را میسر میساخت. اگر رمبراند هیچگاه نقاشی نکرده بود باز به علت باسمههایی که چاپ کرده بود هنرمندی نامدار میشد، همچنان که در دوران زندگی خود چنین بود. چاپ و فروش باسمه از منابع اصلی درآمدش بود و او غالباً در لوحهای فلزیش تجدیدنظر میکرد تا بتواند ویرایش یا نسخه تازهای از هر باسمه یا گراوور به بازار هنر برساند.
درتصویر روبرو مرحله یا نسخه چهارم گراوور سه صلیب او را نشان میدهد. در نسخههای پیشین، او تپه کالواری را به شکلی بسیار زیبا و تاریخی، با انبوه سربازان و تماشاگران، تماماً با شیوهای توصیفی و بسیار پرزحمت، شبیهسازی کرده بود. در این آخرین نسخه، آنچه مطرح میشود نه اهمیت تاریخی بلکه اهمیت نمادین تپه مزبور است. رمبراند که گویی حوصله اش از جزئیات پیشین سررفته بود، بیشترین بخش آن را با ضربات سخت و رو به پائین سوزن گراورسازیش حذف کرد تا آنکه به نظر میرسد آنچه به توفانی از خطوط سیاه شباهت دارد از آسمان به زمین میبارد، و بخشی از صحنه را برفراز سر مصلوبان روشن نگاه داشتهاست. در اینجا آشکارا اثبات میشود که رمبراند میخواسته بگوید که «کل داستان کتاب مقدس، برای آن است که آدمی را به سوی صلیب هدایت کند».
هنر رمبراند در آخرین سالهای زندگیش، عملاً از سوی معاصرانش پذیرفته نمیشد، هرچند گاهگاه مأموریتهای مهمی چون کشیدن تابلوی سران صنف پارچه فروش نیز به وی واگذار میشد. هنر رمبراند در این سالها بسیار شخصی و بسیار خودمدارانه بود؛ بسیاری از هنرشناسان، مانند بالدینوتچی زندگینامهنویس ایتالیایی، معتقد بودند که رمبراند نقاش بی ذوقی بودکه به شکلهای زشت توجه داشت و رنگ را از یاد برده بود. این پیشداوری تا سده نوزدهم نیز به اعتبار خود باقی بود، تا آنکه در این دوره نبوغش مورد تأیید و تصدیق قرار گرفت. امروزه او به عنوان یکی از بزرگترین استادان سنت نقاشی و گراورسازی، نقاشی پرتوان، و مفسر بیمانند مفاهیم پروتستانی کتاب مقدس شناخته میشود. در روزگار ما، او الگویی برای هنرمند معاصر، و استادی منزوی و شجاع تلقی میشود که راه خویش را بدون ترس از سوء تفاهمهایی که احتمالاً فرا راهش قرار خواهند گرفت به سوی قلههای تازه میگشاید.
11 پاسخ
bevdean 394a14eeca https://wakelet.com/wake/vbPgHpURPOYyenapuXoG2
marpri 538a28228e https://coub.com/stories/4359042-east-west-quantum-leap-symphonic-orchestra-gold-crack-registration-x64-software-full-version-rar-u
Some genuinely great information, Sword lily I discovered this. “Love consists in this, that two solitudes protect and touch and greet each other.” by Rainer Maria Rilke.
I enjoy your piece of work, thanks for all the good blog posts.
You made some decent points there. I looked on the internet for the subject matter and found most individuals will go along with with your blog.
I am continuously searching online for tips that can assist me. Thanks!
Woah! I’m really loving the template/theme of this site. It’s simple, yet effective. A lot of times it’s difficult to get that “perfect balance” between usability and visual appeal. I must say you have done a awesome job with this. Additionally, the blog loads very quick for me on Opera. Exceptional Blog!
I’m extremely impressed together with your writing abilities and also with the structure to your blog. Is that this a paid subject or did you customize it yourself? Either way keep up the excellent high quality writing, it’s rare to peer a nice weblog like this one nowadays..
Aw, this was a really nice post. In thought I want to put in writing like this additionally – taking time and actual effort to make a very good article… but what can I say… I procrastinate alot and on no account seem to get something done.
Excellent read, I just passed this onto a friend who was doing a little research on that. And he actually bought me lunch as I found it for him smile Therefore let me rephrase that: Thank you for lunch!
I do enjoy the way you have framed this particular problem and it does indeed present us some fodder for consideration. However, because of what precisely I have experienced, I simply wish as the actual feed-back pack on that individuals stay on issue and don’t get started on a tirade regarding the news du jour. All the same, thank you for this excellent piece and though I can not concur with the idea in totality, I value your viewpoint.